مدح و شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
غارتگران گـلبرگ گل ها را شکستـند آلالـه هـای سـرخ زیـبـا را شکـسـتـند با آه و حسرت یک شبـی اندر مـدیـنه گـنـجـیـنـۀ عشق و تـمـنـا را شکـستند گـویـا تـمــام وسعـت... سـبـز ولایـت یعنی بهـار عشق مـولا را شـکـسـتـند این گـوهـر یـکـدانـۀ دریــای عصمت آیـیـنــۀ پــاک مـصـفــا را شـکـسـتـنـد حق عـلـی را بی سببب از او گـرفتند از سوز در پهلـوی زهـرا را شکستند تا در صدف از وسعت آن گنج عصمت آن گـوهـر پـاک مهـیـا را... شکـستند چـشـم و چـراغ بـانـوان جـمـله عـالـم بال و پر زیبای عـنـقـا را شـکـسـتـنـد یـاس کبود حضرت مولا به حـسـرت در شعـله ها؛ آن یاس زیبا را شکستـند خستند؛ بازوی ز گـل نـازک ترت را زین غم به جنّت قلب طاها را شکستند تنهـا نه قـلـب زهــرۀ زهـرای اطـهـر قـلـب تــمـام اهـل دنـیــا را شکـسـتند |